سرانجام کروزوس



کوروش و ارتش ایران پس از گذشتن از محلات پر جمعیت به کاخ شاهی رسیدند .کوروش در سارد اطمینان پیدا کرد که تمامی مردم سارد بتجمل علاقه وافری دارند ٬پادشاهی که امروز مغلوب شده بود همان کسی بود که کشورش را به پیشرفتی شگرف رهنمون ساخته بودو اینک در برابر فاتحی از پارس باید سر خم میکرد.کروزوس لباسی فاخر بتن کرد و بسوی فاتح خویش حرکت کرد در همان حال لیدیایی های مغلوب بنا برسمشان در حال جمع آوری هیزم بودند و سربازان ایران نیز به آنها کمک میکردند .
بر طبق سنت لیدی شاه مغلوب باید در میان آتش میسوخت ٬کروزوس با حالت تسلیم در حالیکه تاجی از طلا بسر داشت برتل هیزم نشست .کوروش با تاثر این ماجرا را مینگریست چگونه میتوانست مانع از مرگ شاهی شود که میخواست برسم نیاکانش بمیرد ؟ چگونه میتوانست مرگ را از کسی که مرگ را راه رهایی خویش از تحقیر میدانست دریغ کند ؟
ناگهان سربازان بدون دستور هیزمها را آتش زدند زنان لیدی نالان جامه بر تن دریدند کوروش دستور داد آتش را خاموش کنند سر بازان با کمک مردم شروع بخاموش کردن آتش کردند ولی نتوانستند بر شعله های آن غلبه کنند گویی سنتها قدرتی بس شگرف دارند و میخواهند کروزوس را نزد اجدادش ببرند ٬کروزوس که با دیدن اینکه دشمنش قصد نجاتش را دارد امیدش را باز یافت ٬برخاست سه مرتبه نام سولون استاد خود و سه مرتبه نام آپولون را برد ناگهان آسمان مملو از ابر گشت و باران شدیدی بارید و بدین سان کروزوس نمرد اما سلسله مرمنادها پایان یافت . اینکه سارد با نیروی یک بربر اشغال شود برای یونانیان باور کردنی نبود این موضوع بیش از همه برای یونانیان ایونیه یعنی آنهایی که با لیدی به سازش موقت رسیده بودند معنی دیگری داشت از این پس آنها ناچار بودند تحت اقتدار مردی زندگی کنند که رسومات یونانی و باورهای آنان را نمیشنا خت و جز آزار و اذیت ارمغانی برایشان نداشت.

به یادبود روز کورش بزرگ



نکته هایی درباره کورش بزرگ

هنوز درباره ابرمرد تاریخ ایران و جهان، پدر ملتها، مسیح تورات و ذوالقرنین قرآن، سخنان نهفته، بسیار می باشد. در اینجا فهرست‌ وار به نکته‌هایی اشاره می کنم که چندان به بررسی کشیده نشده است:
  1. یکی از بهترین آگاهی‌ها درباره آیین و جهانبینی کورش بزرگ، پیکره ایشان در پارسه می باشد. در سده‌های پیش بر فراز تندیس، به خط میخی نام کورش را نگاشته بودند که اینک در دسترس نیست و از پیکره، کنده شده است. این آگاهی را وامدار کسانی چون مادام دیولافوا هستیم که در سفر خود به ایران، تندیس شاهنشاه هخامنشی را نقاشی کرد. برخی از نویسندگان بدون توجه به این نکته، تندیس یاد شده را «فرشته بالدار!!» می خوانند.
  2. مایه نگرانی و افسوس است که نگاره‌هایی از کورش بزرگ رواج یافته که بر سر ایشان، کلاهی مانند کلاهخود موتورسواران نهاده‌اند و یک ستاره که مانند آرم و نماد آمریکاست، در بغل این کلاه ساختگی، خودنمایی می‌کند.
    نکته هایی درباره کورش بزرگ
    هنوز درباره ابرمرد تاریخ ایران و جهان، پدر ملتها، مسیح تورات و ذوالقرنین قرآن، سخنان نهفته، بسیار می باشد. در اینجا فهرست‌ وار به نکته‌هایی اشاره می کنم که چندان به بررسی کشیده نشده است:
    1. یکی از بهترین آگاهی‌ها درباره آیین و جهانبینی کورش بزرگ، پیکره ایشان در پارسه می باشد. در سده‌های پیش بر فراز تندیس، به خط میخی نام کورش را نگاشته بودند که اینک در دسترس نیست و از پیکره، کنده شده است. این آگاهی را وامدار کسانی چون مادام دیولافوا هستیم که در سفر خود به ایران، تندیس شاهنشاه هخامنشی را نقاشی کرد. برخی از نویسندگان بدون توجه به این نکته، تندیس یاد شده را «فرشته بالدار!!» می خوانند.
    2. مایه نگرانی و افسوس است که نگاره‌هایی از کورش بزرگ رواج یافته که بر سر ایشان، کلاهی مانند کلاهخود موتورسواران نهاده‌اند و یک ستاره که مانند آرم و نماد آمریکاست، در بغل این کلاه ساختگی، خودنمایی می‌کند.
      نکته هایی درباره کورش بزرگ
      هنوز درباره ابرمرد تاریخ ایران و جهان، پدر ملتها، مسیح تورات و ذوالقرنین قرآن، سخنان نهفته، بسیار می باشد. در اینجا فهرست‌ وار به نکته‌هایی اشاره می کنم که چندان به بررسی کشیده نشده است:
      1. یکی از بهترین آگاهی‌ها درباره آیین و جهانبینی کورش بزرگ، پیکره ایشان در پارسه می باشد. در سده‌های پیش بر فراز تندیس، به خط میخی نام کورش را نگاشته بودند که اینک در دسترس نیست و از پیکره، کنده شده است. این آگاهی را وامدار کسانی چون مادام دیولافوا هستیم که در سفر خود به ایران، تندیس شاهنشاه هخامنشی را نقاشی کرد. برخی از نویسندگان بدون توجه به این نکته، تندیس یاد شده را «فرشته بالدار!!» می خوانند.
      2. مایه نگرانی و افسوس است که نگاره‌هایی از کورش بزرگ رواج یافته که بر سر ایشان، کلاهی مانند کلاهخود موتورسواران نهاده‌اند و یک ستاره که مانند آرم و نماد آمریکاست، در بغل این کلاه ساختگی، خودنمایی می‌کند.
        «نگاره جعلی و نادرست کورش بزرگ»
        افسر کورش هخامنشی برگرفته از آیینی مغانه می‌باشد که در مصر نیز راه یافته بود و نمونه‌ای از آن به جای مانده است. (بنگرید به کتاب: سکندر و دارا/ استاد بهروز). گیسوان شقیقه را بلند می‌کردند و پس از بافتن، به گونه‌ای در پشت گوش می‌پیچاندند که بسان شاخ قوچ می‌شد. آن ستاره‌ای که شما می‌بینید در واقع موهای بافته شده بود! این رسم مغانه را امروزه در میان خاخامهای یهودی می‌توان دید که موهای شقیقه را می‌بافند و البته نمی‌پیچند.
      3. در دست راست شاهنشاه چوبدست شاهی (اشترای جمشید) به چشم می‌خورد که امروزه محو شده است. همانند آن در نگاره‌های زرتشت می‌باشد و شاید هم برسم (شاخه مقدس) بوده است.
      4. در «تاق بستان» نیز فرشته‌ای دارای دیهیم مروارید نشان بوده و فرشته دیگر، پیاله‌ای پر از مروارید دارد. (بنگرید به: جستار درباره مهر و ناهید/ م. مغدم). نگاره‌ای از یک شاهین هخامنشی نیز سه مروارید (یکی روی سر و دو تای دیگر در چنگالها) را نشان می‌دهد. آیا این عقاب همان لقب کورش بزرگ در تورات، یعنی«شاهین شرق» می‌باشد؟
        «شاهین هخامنشی»
      5. بر فراز افسر شاه، سه گوی را نهاده بودند. تاکنون کسی به چیستی این گویها پی نبرده است. من گمان می‌کنم که اینها مروارید هستند؛ یکی از نمادهای آیین مهر که در نوشتارهای رمزآمیز عیسوی نیز یاد شده است. در سروده‌ای به زبان سریانی خطاب به عیسا، او را به مروارید همانند کرده و گفته است: بزرگ است شکوه تو؛ در آن تاجی که تو را نشانده‌اند، همانند نداری.
      6. مرواریدها بر روی گل نیلوفر جای دارند که این گیاه نیز از ارجمندترین نمادهای میتراییسم به شمار می‌رود. در تندیسکی از آلمان می‌بینیم که ایزد میترا از میان نیلوفر زاده می‌شود. در جشن مهرگان، موبدموبدان در خوانچه‌ای که نزد شاه می‌برد، گل نیلوفر می‌نهاد.
      7. زیرسازه افسر شاهنشاه کورش، شاخهای قوچ است که هرکدام به سوی مخالف دیگری کشیده شده و همسو نیستند. در انجیل، قوچ نشانه خدایی، و بز نشانه اهریمنی است. در تورات (پیشگوییهای دانیال) پادشاهی کورش به گونه قوچ، و الکساندر مقدونی به چهره بز نموده شده‌اند. در بنایی ویران، نزدیک به آرامگاه کورش بزرگ، که آن را آتشکده میدانند، روی برخی سنگها نقش شاخ قوچ دیده می‌شود.
      8. چهار بالی که پیکر کورش را پوشانده، نشانه سروری بر چهار گوشه جهان می‌باشد و نیز سخن از آن دارد که خدایگان کورش هخامنشی به درجه ایزدان رسیده است. در تورات (کتاب اشعیای نبی) می‌خوانیم که خداوند کورش را مسح کرده و روح ایزدی در اوست. کورش پرتو و فروغی برای انسانهاست و خدا او را بسیار دوست دارد. یادآور می‌گردم که نام کورش همریشه با «خور» و به معنای روشنی‌بخش است.
      9. پایه آرامگاه کورش بسان زیگورات، و آن تابوت بزرگ سنگی با تاق شیب‌دارش، نمایه‌ای از مهرازی (معماری) ناهیدپرستی می‌باشد. آناهیتا و میترا از ایزدانی بوده‌اند که در کنار اهورامزدا در سنگنبشته‌های هخامنشی، یاد گردیده‌اند. آرامگاه دارای هفت (عدد مقدس و نشانه هفت ایزد ـ سیاره) پله می‌باشد.
      «آرامگاه کورش بزرگ»
      «برای آگاهی بیشتر بنگرید به کتاب: منم کورش شاه جهان/ انتشارات آشیانه کتاب»

آبها سر بالا رفتند



کروزوس مغرورانه سواران خویش را بصف کرد وی بقدرت سپاهش میبالید و گمان میکرد ارتش ایران را شکست خواهد داد.برای کوروش تنها موضوع مهم این بود که در دام کروزوس نیفتد٬نتیجه نبرد میان سواران روشن نبود کوروش بنا به پیشنهاد هارپاگ تمام شتران اردوگاه را گردآورد و در حالی که جنگجویانی بی باک بر آنها نشسته بودند آنان را بمیدان نبرد گسیل داشت هرودوت درباره اینکار کوروش مینویسد: ((سبب روبرو کردن سواره نظام دشمن با شترها بر انگیختن ترس غریزی اسب از شتر است.هیچ اسبی طاقت دیدن یا استشمام بوی شتر را ندارد.)) و گزونفون در مورد نبرد اضاقه میکند: (( اسبان حتی از فاصله دور تحمل دیدن شتران را ندارند؛ عده ای از آنها دیوانه وار پا به فرار گذاشتند و دسته ای دیگر رم کردند ٬روی دو پا بلند شدند سوارانشان را بزمین زدند .این تا ثیر طبیعی شتر بر روی اسب است.))


اما سواران لیدی دست از پیکار نکشیدند و با وجودی که از اسبهایشان سرنگون شده بودند دلیرانه با شمشیر به نبرد ادامه دادند پس از ساعتها نبرد در حالیکه هر دو طرف تلفات زیادی داده بودند سپاه لیدی و متحدانش پیکار کنان بداخل دیوار گرد شهر پناه بردند.اینک کوروش چاره ای جز محاصره شهر نداشت ٬مگر نه اینکه دیوار شهر نفوذ ناپذیر بود ودر اینباره افسانه ای نیز وجودداشت مبنی بر اینکه یک شیر از دیوارها محافظت میکند٬ کوروش نیک میدانست که سیاست انتظار چه مخاطراتی در پیش دارد زمان برای وی بسیار مهم بود لذا تصمیم به حمله گرفت ولی اینکار را با درایت انجام داد به ارتش ایران گفت به اولین کسی که راهی بدرون دیوارها پیدا کند جایزه خواهد داد .تلاش عده ای از سربازان و فرماندهان در اینباره بی ثمر ماند تا اینکه سربازی از قبیله مارد (یکی از قبایل ماد) که هیرویید س نام داشت٬ چشمش بمنظره جالبی افتاد . در یک نقطه از حصار شهر بدلیل وجود صخره ای غیر قابل نفوذ نگهبانی گمارده نشده بود.هروییدس مشاهده کرد که که کلاه خود یک سرباز لیدیایی از سرش به پایین صخره افتاد و او بزحمت پایین آمد ٬کلاهش را برداشت و از کوره راهی دوباره بالا رفت هیروییدس چند تن از دوستانش را که برای جایزه بطمع افتاده بودند را تشویق کرد تا از آِن کوره راه بالا بروند ٬کوروش همان زمان از موضوع با خبر شد هیروییدس را پاداش داد و عده ای از سپاهیان را بدانجا فرستاد ارتش ایران از بارو گذشت و نیروی لیدی را غافلگیر کرد ارتش ایران کاخ سلطنتی و بخش بزرگی از شهر را اشغال کنند .
کروزوس بمعبد پناه برد با این امید که بتواند آنجا مقاومت کند برغم دلاوری محافظانش ناچار به تسلیم شد و در خواست کرد او را قبنزد فاتح جوان ببرند. آری آبها سربالا رفتند و امپراطوری بزرگی ویران شد این پیشگویی پیتی بود اکنون کروزوس تعبیر آن را دانست

ورود به آسیای صغیر



سپاهیان تحت فرماندهی کروزوس همچون چنگالی بزرگ بسوی ارتش ایران در حرکتند شیوه حرکتشان بگونه ای است که گویا میخواهند ارتش ایران را درمنگنه ای در هم بکوبند.
در مقابل کوروش ارتش ایران را بدین گونه آراست در سمت راست او کریزانتاس فرمانده سواره نظام در سمت چپ اوآرشام فرمانده پیادگان و هیمنه ارتش ایران را آبرادات شیردل فرماندهی میکرد(آبرادات شاه شوش و از دوستان و متحدان بسیار نزدیک کوروش بود).
کوروش بسمت راست سپاه کوروزوس یورش برد شاه لیدی به سپاهش فرمان داد تا در مرکز گردآیند بدین امید که ارتش ایران را دور بزنند اما کوروش به منتهی الیه سپاه کروزوس تاخت و سپاه او را مزمهل ساخت در همین زمان بخش دیگر ارتش ایران بجناح چپ سپاه کروزوس یورش بردند٬ارابه های داس دار ارتش ایران صفوف سپاه کروزوس را در هم کوبیدند در این میان مصریان به هیمنه ارتش ایران تاختند آبرادات دلاورانه میجنگید ولی نیروهایش در مقابل خیل عظیم سپاه مصریان کاری نتوانستند انجام دهند ٬مقاومت متهورانه آبرادات باعث شد تا ارتش ایران خود را به نیروهای آبرادات رساندند و صفوف در هم شکسته را ترمیم سازند٬ ارتش ایران سپاه مصر را درهم شکست در این میان کوروش به این جناح رسید و برای بررسی اوضاع از ارابه ای بالا رفت .
کوروش تحت تاثیر رشادت مصریان نسبت به دشمن شکست خورده احساس ترحم کرد و پیش از آنکه مصریان قتل عام شوند دستور توقف پیکار را داد٬مصریان تحت تاثیر این بزرگواری بشرط آنکه علیه کروزوس جنگ نکنند میدان نبرد را ترک کرده و تبدیل به متحد ایران شدند .
سپاه عظیم سارد در نخستین نبرد بسختی شکست خورد و کروزوس با دادن تلفاتی هولناک مجبور به عقب نشینی شد وی چنین می اندیشید که میتواند با باقی سپاه لیدی در پس دیوارهای شهر سارد بمقابله با کوروش بپردازد و منتظر نیروهای کمکی بماند از سوی دیگر زمستان نزدیک میشد و سپاه درهم شکسته اش نیاز به ترمیم و استراحت داشتند.
کروزوس کاپادوکیه و پترا را بسرعت رها کرد و بسوی سارد شتافت واز دوستان اسپارتیش درخواست نیروی کمکی کرد یونانیان در پذیرش پیشنهاد کروزوس تردید نکردند .
کوروش بخوبی دانست که به سپاه شکست خورده نباید فرصت ترمیم داد لذا با سرعت بتعقیب آنها پرداخت٬ کروزوس آنچه را باچشم خویش میدید باور نمیکرد ارتش ایران در دشت پیرامون سارد مستقر شده بود از خویش می پرسید چگونه این وحشیان تا بدینجا پیشروی کرده اند؟ کوروش با دیدن دشت پهناور دانست در این نبرد سواره نظام نقشی اساسی دارد. لیدی به سرنوشت ساز ترین زمان حیات خویش نزدیک می‌شد.

در برابر کروزوس



پیش از آنکه کروزوس از رود هالیس عبور کند کوروش بوسیله یکی از اهالی افس بنام اوریبات آگاه شده بود که کروزوس خود را برای حمله آماده می کند بدون تردید وی شخص سودجویی بود و یونانیان تا سالها او را خائن میدانستند. نخستین واکنش ایرانیان آن بود که عقبه سپاه خویش را محکم نمایند سپس کوروش بلافاصله اکباتان را ترک کرد در این حین به وی خبر رسید که کروزوس پس از اشغال کاپادوکیه٬ پترا را نیز اشغال کرده مردم سوریه را قتل عام کرده و در عمل سیاست زمین سوخته را پیش گرفته این توحش با توصیفی که از صفات وی می شد مغایرت داشت در واقع کروزوس پرده از سفاکی و جاه طلبی خود برداشته بود و به چیزی جز متوقف کردن کوروش نمی اندیشید.
کوروش قاصدانی را به شهرهای یونانی آسیای صغیر فرستاد و از آنها خواست تا بر ضد اشغالگران قیام کنند پاسخ آنان به کوروش نا امید کننده بود ولی باعث دلسردی کوروش نشد٬ سپاهیان ایران وارد کاپادوکیه شدند٬ از شاخه جنوبی رود هالیس گذشتند و در حوالی پترا که دشت بزرگی بود رودر روی سپاه لیدی قرار گرفتند. دو لشگر با ساختار کاملا متفاوت٬ سپاه لیدی از اقوامی گوناگون تشکیل شده بود و فاقد انسجام بود اینان در سرزمین پر برکت لیدی بودند و به زندگی آسوده عادت داشتند مدتها بود نبردی ندیده بودند با متحدان یونانی خویش سر سازگاری داشتند و کروزوس آنان را از خزانه سرشار خویش بهره مند می ساخت در مقابل اینان سپاه ایران از پارسها و مادها تشکیل یافته بود که در کوهها و سرزمینهای بیابانی و نیمه بیابانی ایران پرورش یافته بودند زندگی دشواری داشتند و مهمتر از آن بواسطه پیروزی بر آستیاگ روحیه بسیار بالایی داشتند. دقیقا این تفاوت میان کوروش و کروزوس نیز وجود داشت زندگی دشوار کوروش به هیچ روی با زندگی مجلل پادشاه خرافاتی لیدی قابل مقایسه نبود٬ آری قاطری پارسی در برابر اشراف زاده‌ای ایستاده بود.
ایرانیان ده هزار نیروی سواره در اختیار داشتند علاوه بر آن حدود یکصد راس ارابه داس دار در اختیار داشتند که سلاح هولناکی بود و از این جهت برتری غریبی به سپاهیان کوروش داده بود. شاه جوان سلاح دیگری نیز در اختیار داشت وآن شترانی بودند که بر هریک دو تیرانداز نشسته بودند و در میدان نبرد بسیار هراس انگیز بودند.
اما کروزوس نیز سپاهی عظیم در اختیار داشت گزنفون نقل می کند که جاسوسان کوروش اخباری رعب آور از سپاه کوروش آورده بودند: مزدوران یونانی که دستمزد کلانی می گرفتند - شمشیرزنان ماهر تراکیا - قبرسیان٬ کلیکیها٬ فریگیها٬ فنیقیها٬ اعراب٬ بابلیها - سربازان ایونیه ای و ایولین - اسپارتیان نیز در راه بودند.
با اینحال کوروش با سخنانی روحیه سپاه خویش را دوباره احیا ساخت گزنفون سخنان وی را نقل میکند: ارابه های ما نمایانگر نیرویی شکست ناپذیرند و شتران برای رماندن اسبهای آنان کافیست٬ ما با برجهایی پیش میرویم که از بالای آن از سربازانمان محافظت خواهیم کرد و با تیرهایمان دشمن را سرکوب می کنیم و نخواهیم گذاشت که در زمین صاف و بی درخت بجنگد٬ جای ترس از کروزوس نیز وجود ندارد او از سوریان نیز ترسوتر است همان بهتر که آنان به اجیر کردن خارجیان بپردازند که گمان می کنند بهتر از آنان برایشان میجنگند٬ اگر با وجود این گفتار صادقانه من، برخی سپاه دشمن را هراس انگیز می یابند دوستان عزیزم بهتر است اینان نزد دشمن بروند زیرا در آنجا برایمان مفیدترند تا اینجا.
سپس دستور داد تا سپاهیانش شراب را اندک اندک کنار بگذارند تا در نبرد برایشان اشکالی پیش نیاید.

سوداگر خدایان



کوروش میدانست انقلابی که در اکباتان ایجاد کرده است، به مذاق همسایگانش خوش نمی آید، جلال و ثروت لیدی همواره پارسیان و سایر همسایگان لیدی را وسوسه می کرد در حال حاضر٬ ارباب جدید اکباتان (یعنی کوروش) در صدد آن بود که قدرت خود را در ماد تقویت کند و با موفقیت بیشتر دست نشاندگان سابق شاه آستیاگ را به اطاعت وا دارد. کروزوس در این اندیشه بود که آیا بهتر نیست جلوی صعود بظاهر شکست ناپذیز کوروش را بگیرد؟
کروزوس به برکت طلای خویش تبدیل به دوست ممتاز یونانیان شد. شاه لیدی که در جماعت یونانی پذیرفته شده بود٬ می توانست خواستار اتحاد با یونانیان شود و از آنها حمایت نظامی و اقتصادی طلب کند. اسپارتیان با آنکه از نظر روحی مردمانی شکاک و خشن بودند٬ از زود باوری نسبت به خدایان و نیز از حرص و آز مستثنی نبودند. آنها فرستادگانی به سارد گسیل داشتند تا بتوانند با درخواست طلا مجسمه ای طلایی از آپولون بسازند و مایل بودند بهای واقعی آن را نیز بپردازند. اما با نهایت شگفتی متوجه شدند که کروزوس این طلا را به رایگان به آنها میدهد... کروزوس به دوستی اسپارت نیاز داشت. پس از این کار بی گمان دیگر هیچ مشکلی برای کسب دوستی آنها وجود نداشت. همچنین، کروزوس به یک خانواده بزرگ پارتیسین آتنی بنام آلکمون اجازه داد به پاس خدماتی که به معبد دلفی کرده بود، هرچه میخواهند از گنجینه کروزوس وام گیرند. خانواده آتنی این پیشنهاد را دست کم نگرفتند و از این راه ثروتمندترین مردان آتن شدند. بدین ترتیب، طلا به کروزوس امکان داد روابط میان یونان و لیدی را در راه بلند پروازیهای خود دگرگون کند. کروزوس مردی نبود که بدون احتیاط ریسک کند از این رو تصمیم گرفت با خدایان مشورت کند. از این رو ابتدا با فرستادن قاصدانی دانش کاهن معبد دلفی را سنجید و پس از آن با فرستادن هدایایی گرانبار از کاهن مزبور در مورد نگرانی اصلی اش یعنی پارسیان از او سوال کند. پاسخ کاهن تردیدی برای او باقی نگذارد که باید قبل از آنکه قدرت پارس به شکل تهدید کننده ای درآید به حمله بپردازد. کروزوس تصمیم به جنگ گرفت اما از آنجا که چندان دلاور نبود بر آن شد که به اتحاد نظامی بپردازد مصریان و بابلیان پذیرفتند به او ملحق شوند، اسپارتیان از پیش کشتیهای جنگی خویش را مجهز و سپاهیان جنگی را آماده کرده بودند آماسیس فرعون مصر بگفته خودش ۱۲۰هزار سرباز فرستاده بود، ایونیه ایها و تمام یونانیان آسیا نیز ناچار شده بودند مردان مسلحی بسیج کنند ماموران لیدی به تراکیه رفته بودند تا از آنجا مزدور اجیر کنند و بالاخره نبونیذ شاه بابل نیز تنها منتظر اشاره کروزوس برای اعزام سپاه بود حال فنیقیان نیز چنین بود. تمام این سپاه بیشمار برای تشکیل اتحادی نیرومند چیزی کم نداشتند.

کروزوس دشمن جدید



وقتی کوروش پادشاه جدید پارس شد اوضاع لیدی تغییر چندانی نکرده بود جز آنکه آلیات جایش را به پسرش کروزوس سپرده بود که در عین حال دایی بزرگ کوروش محسوب می شد. اوضاع سیاسی نظامی جدید که کوروش در ماد و پارس ایجاد کرده بود چندان خوشایند پادشاه لیدی نبود و دیگر به توافقی که پدرش با کیاکسار کرده بود اهمیت نمی داد. کروزوس اطمینان داشت که کوروش خطرناک است و برای جلوگیری از پیشرفت او باید هر چه سریعتر دست بکار شد.
در واقع تمام قدرتهای منطقه نگران شده بودند، مصریها که ظهور قدرتی مانند آشور نگران بودند و بابلیان که با ترس و تردید به این قدرت نوظهور می نگریستند اما کروزوس، پادشاه لیدی، که ثروت و اسرافش زبان زد شده بود، نمی توانست بدون حمایت متحدان و به ویژه نظر خدایان قدرت خویش را به مخاطره اندازد، در واقع صرف نظر از حمایت متحدانش برای شاه خرافاتی نظر خدایان مهمتر بود و چه از این بهتر که به متحدان خویش نیز بقبولاند که خدایان نسبت به او نظر لطف دارند لذا با کاهنان بسیاری مشورت کرد، تنها پیتی کاهن معبد دلفی بود که کارایی خود را به اثبات رسانید، او پس از دریافت هدایای گرانبها عقیده بسیار جالبی را مطرح کرد، فرستادگان کروزوس این پیام را برای وی آوردند که خود جرات تفسیر آنرا نداشتند: خدایان به کروزوس می گویند که اگر با پارسها جنگ کند امپراطوری بزرگی را ویران خواهد کرد، آنها به او می گویند که وقتی قاطری شاه مادها شود، او چاره ای ندارد جز آن که مسیر سنگلاخ هرموس را در پیش گیرد و بدون شرم از بزدلی بگریزد.
کروزوس شادمان از این پیشگویی کاهن که می پنداشت مساعدتر از آن وجود ندارد، از خود نپرسید که منظور کدام امپراطوری است که ویران خواهد شد و به خصوص نیندیشید که منظور از این قاطر که بر مادها حکومت خواهد کرد چه کسی است. یک قاطر؟ پیتی حق داشت، کروزوس فقط هنگامی شکست می خورد که رودخانه ها سر بالا می رفتند یا چهارپایی با خون مختلط بر اکباتان حکومت میکرد!... یک قاطر