آخرین نبرد



این رخدادها سبب شد تا سرانجام دو سپاه رودر روی یکدیگر صف بکشند دو ارتش آریایی ٬یکی تمدنی نوین و رو به جلو که در سایه آموزه های زرتشت یکتا پرست بود و به سجایای اخلاقی احترام وافر میگذاشت و پادشاهی بر آن حکومت میکرد که زبانزد و الگوی بزرگواری و بخشش بود و یهودیان او را ناجی خویش میدانستند ٬نامش در کتابهای مقدس یهودیان هم ردیف نام پیامبران بود و مورد احترام همه حتی دشمنانش بود.در سوی دیگر چهره وحشی و درنده خو که تنها غارت و درنده خویی را میدانستند نفس این نبرد را نمیتوان به سخنان گزافه گوی یونانی هرودوت مستند دانست چه این سرزمینها در گذشته بدست کوروش تسخیر شده بودند و ماساگتها قومی وحشی و بیابانگرد بودند که همواره بمرزهای شاهنشاهی تجاوز میکردند ٬و نزدیک به یقین همین شبیخونها دلیل لشگرکشی پادشاه ایران به آن مناطق بوده است نه میل به کشور گشایی آنهم در سرزمینی که هیچ چیز جالبی برای این فاتح آریایی نداشت ٬چون نیاکان کوروش قرنها پیش از همان سرزمینها به ایران پناه آورده بودند پس آن سرزمین چیز جالبی برای ایرانیان نداشت ٬ و اینک پادشاه ایران برای تامین امنیت ساکنان مناطق مرزی با دشمنی سهمگین رودر رو شده بود .
دو لشگر بهم تاختند و جنگی مهیب در گرفت آنچنان مهیب که بنا بر گفته هرودوت هیچگاه در تاریخ باستان نبردی به این شدت٬خشونت و خونریزی دیده نشده است .دو لشگر ابتدا در برابر هم به پرتاب تیر پرداختند و پس از اینکه تیردانها خالی شد کار به جنگ تن به تن و هراس انگیزی کشید که در خشونت بی سابقه بود. این نبرد تا مدتی ادامه یافت بی آنکه نتیجه نبرد معلوم باشد تا اینکه سرنوشت کار خود را کرد ٬در صفوف ایرانیان آثار خستگی نمایان گشت ٬خود کوروش نیز خسته و فرسوده شده بود .رفته رفته ماساگتها بر شدت حملات خویش افزودند کم کم اثرات شکست در ارتش ایران نمایان شد تنها گارد جاویدان که نگاهبانان شاه بودند با دلاوری میجنگیدند شامگاه بود و آسمان رو به تیرگی میرفت افراد اندکی در ارتش ایران یارای ایستادن را داشتند و...پیکار تمام شده بود ارتش فاتح جهان نخستین شکست را پذیرا شده بود.
در تاریکی شب کمبوجیه با چند تن از افراد گارد شاهنشاهی در جستجوی جسد پدر آمد ٬آری شهریار ایران در دشواری نبرد نیز میدان کارزار را ترک نکرده بود و دلیرانه جنگیده و کشته شده بود ٬وحشیان جشن پیروزی گرفته بودند همان شب در سیاهی مطلق کمبوجیه و باقیمانده ارتش ایران بهمراه جسد کوروش از رود جیهون گذشتند .ارتش قدرتمندی که تا آنروز شکست نخورده بود اینک جسد پادشاهی را حمل میکرد که پی به حقیقت قدرت راستین برده بود ٬بزرگمردی که فهمیده بوداربابان سرنوشت انسان تنها از انگیزه ها یا حسن نیت پیروی نمی کنند بلکه ملزم به آزاد سازی ملل و اقوام هستند ٬ و اگر شاه بر فراز انسانها قرار دارد برای آن است که نگرانی آنان را از ناشناخته ها تسکین داده و رفاه و آزادی را برایشان بارمغان بیاورد .اینکه کوروش در میدان نبرد کشته شد چندان عجیب وشگفت آور نبود .سرانجام هرکسی مرگ است شکست اگرچه برای ارتش ایران و شاهنشاهی تلخ و از دست دادن پادشاه دردناک بود اما اهمیت چندانی نداشت چون امپراطوری در اوج قدرت بود و ایران به حیات خود ادامه میداد.

0 نظرات:

ارسال یک نظر

با سپاس از توجه شما
۱- خواهشمندم نظرهایتان را به فارسی بنویسید
۲- برای نمایش درست آدرس وبلاگ‌تان، "//:http" را هم بنویسید
۳- با خبرنامه به ما بپیوندید