و بابل درهای خود را بر او گشود



کوروش شاهد نابودی ثروتمند ترین و مولدترین امپراطوری منطقه بود نا بسامانی و فساد تمام ارکان بابل را در بر گرفته بود کارهای شاه خرافاتی نیز بر آتش مخالفت مردم از کشاورزان گرفته تا درباریان افزوده بود از سویی شاه سین را میپرستید و برای ان معبد ساخته بود و این باعث رنجش روحانیان و مردم عادی نیز شده بود .
ارتش ایران اماده عبور از رود دجله میشد درست مانند ارتشی که بر لیدی پیروز شده بود٬ ارتش ایران را تعداد زیادی از نیروهای متحدان تشکیل داده بود کوروش در حین لشگر کشی به رودخانه دیاله رسید با کانال کشی زمینهای پیرامون انرا بارور ساخت٬در واقع کوروش عجله ای برای یورش نهایی نداشت و میخواست قبل از بدست اوردن بابل به نوسازی منطقه بپردازد .
فرماندهی ارتش ایران بر عهده سپهبد گوبریاس بود این حاکم سابق شوش که بابلی بود ٬نقش بسیار مهمی داشت از زمان پیوستن به کوروش اموخته بود که محاسن و فضایل ایرانیان را بشناسد گزنفون شرح میدهد که گوبریاس در اولین شامی که در اردوی ارتش ایران صرف کرده بود تحت تاثیر قناعت و سادگی غذاها قرار گرفته بود٬او به روش غذا خوردن ایرانیان توجه کرد زیرا اینان آموخته بودند تا در برابر خوراک و نوشیدنی اختیار را از کف ندهند و نگاهی ازمندانه و رفتاری حریصانه از خود نشان ندهند بنظر ایرانیان هیجان ایجاد شده با دیدن غذا و اشامیدنی خاص خوکها و جانوران وحشی است .گوبریاس همجنین مشاعده کرد که اینان سر میز غذا پرسشهایی را مطرح میکنند که جای ان سر میز غذا است و شوخی هایی بجا با هم میکنند و هرگز یکدیگر را مسخره نمیکنند و از تند خویی نسبت بهم دوری میکنند.
قرار دادن گوبریاس بسمت فرماندهی ارتش از سوی کوروش چندان عجیب نبود مگر کوروش پیشتر فرماندهی را به هارپاگ واگذار نکرده بود ؟ و یا در نبرد لیدی این اوریبات نبود که بوی کمک کرد؟ پس فرماندهی سپهبد گوبریاس چندان عجیب نبود در گیری نخست در کرانه رود دجله در اوپیس روی داد ارتش ایران در این نبرد دلاورانه جنگید و با وجودی که برخی از بابلیان به اردوی ایرانیان پیوستن تعداد زیادی از سپاه بابل را کشتند پس از ان ارتش ایران سیپار را تسخیر کردند هیچ جایی را ویران نساختند وبه هیچ کس از اهالی شهر تعدی نشد مردم شهر دانستند که بیهوده به گذست کوروش امید نبسته بودند و او براستی بزرگوار است. دو روز پس از ان ارتش ایران به بابل رسید و کوروش دسنور محاصره شهر را داد سپهبد گوبریاس توضیح داد که علاوه بر باروهای مستحکم شهر توسط برج نامی بابل و رود فرات حفاظت میشود و عمق رود بگونه ایست که اگر دو نفر روی شانه های هم بایستند قادر بعبور از ان نخواهند بود٬شورای نظامی تصمیم گرفتند تا جریان رود را منحرف کنند تاز راه ان شهر را تسخیر کنند چون امکان رخنه در دیوارهای بابل غیر ممکن بود گوبریاس این کار رابعهده گرفت و سربازان مشغول بکار شدند برای انکه بابلیان متوجه نشوند طوری کار میکردند که گویی در حال ساختن برجی هستند٬بلشصر پسر نبونید که فرماندهی بابلیان را برعهده داشت مقدار زیادی اذوقه انبار کرده بود اما نبونید که فکر میکرد که مقاومت بیفایده است از شهر گریخت و رو بسوی حران نهاد٬کوروش چون این موضوع را دانست با گروه کوچکی بتعقیب آنان پرداخت .نبونید چون دانست که راهزنان بدوی در سر راهش هستند بازگشت و خود را تسلیم کوروش ساخت.
بلشصر با وجود ترس از شکست برای تسکین نگرانی خود و اطرافیان دستور یک ضیافت را داد در مستی مهمانی دستور داد تا ظروفی را که جدش نبوکدنصر فاتح اورشلیم از انجا اورده بود بیاورند تا در انها شراب بنوشند اینکاررا انجام دادند در ان هنگام حروفی نورانی بر دیوار ظاهر شد درباریان و جادوگران از خواندن ان باز ماندند وبنا بر توصیه ملکه مادر بلشصر برای تعبیر ان دانیال نبی را اوردند. دانیال پس از انکه دلیرانه به گناه استفاده از ظروف اشاره کرد حروف را تفسیر کرد: (( منا منا:خدا سلطنت تو را شمرده و به انتها برده٬ثقیل:خدا توراسنجیده و ناقص درامده ای٬فرس:سلطنت تو تقسیم شده و به پارسها و مادها بخشیده شده))
همان شب ارتش ایران از میان رود که در اثر کانال سطح اب ان پایین امده بود گذشتند و وارد ارگ شاهی شدند نگهبانان را کشتند و در سرسرای کاخ با بلشصر هراسان روبرو شدند و او را کشتند .اینک کوروش فاتح بابل شهر کانون عالم بود.

0 نظرات:

ارسال یک نظر

با سپاس از توجه شما
۱- خواهشمندم نظرهایتان را به فارسی بنویسید
۲- برای نمایش درست آدرس وبلاگ‌تان، "//:http" را هم بنویسید
۳- با خبرنامه به ما بپیوندید