بسوی اکباتان


کوروش در حدود ۴۱ سالگی در سال ۵۵۹ ق.م در پارس بر تخت شاهی نشست. در آن زمان وضع از همیشه آرامتر بود. روسای قبیله پاسارگاد با شادمانی شاه جدید را پذیرفته بودند و او را نه تنها از تبار هخامنش بلکه یکی از خود و دارای فضایل نژاد خود میدانستند. روابط خوبی که کوروش با پدربزرگش آستیاگ بر قرار کرده بود٬ علاقه و اعتمادی که اطرافیانش به او داشتند و صفات خوبی که در او وجود داشت٬ فضایی از اعتماد و امید را ایجاد کرده بود. با اینحال این آرامش نوید حوادثی بزرگ را میداد که در راه بود.
کوروش با درایت مثال زدنی خویش به این نتیجه رسیده بود که بسیاری از اشراف ماد از پادشاه ماد راضی نیستند٬ شاه نالایق ماد بیشتر وقت خویش را به خوشگذرانی می گذرانید و از اوضاع مملکت خویش غافل بود. از آنطرف اویل مردوک پادشاه بابل که جانشین پدرش نبوکدنصر شده بود سخت در تلاش بود تا شکوه و عظمت بابل را احیا کند. شاه جدید بابل می خواست حران را دوباره از دست مادها بیرون بیاورد تا ارتباط او با دنیای سامی آسان شود و به دریا راه پیدا کند٬ قیام پارسها علیه مادها به این نقشه او کمک می کرد اما او هنوز از قدرت پیشبینی ناپذیر آستیاگ بیم داشت. شاه بابل خوابی دید که او را بطور کامل مصمم ساخت٬ مردوک وسین بر او ظاهر شدند و به او فرمان دادند که به حران برود و معبد سین را دوباره بازسازی کند پس از آن وی با تاثیر از این خواب و تشویقهای کوروش اقدام به فتح شهر حران کرد.
در واقع آستیاگ بیش از پیش از پیشرفت کار کوروش٬ اتحاد پارس و بابل نگران شده بود. او با چشم پوشی از شهر استراتژیک حران ترجیح داد نیروهایش را علیه شاه دست نشانده اش بسیج کند با این امید که او را بترساند. سپس کوروش را به اکباتان احضار کرد تا میزان فرمانبرداریش را بسنجد. اما پاسخ کوروش به وی بسیار تند و گستاخانه بود: آری آستیاگ٬ من بزودی و حتی سریعتر از آن که تو بخواهی در کاخ تو خواهم بود
تکبر کوروش بی پایه نبود از سالها پیش هارپاگ همان سرداری که آستیاگ وی را مامور کشتن فرزند ماندانا کرده بود و در این راه فرزندش را از دست داده بود در پی گرفتن شدیدترین انتقام از پادشاه ماد بود. او که همچون گذشته مرد مورد اعتماد آستیاگ بود٬ نامه ای به کوروش نوشته و او را به شورش تشویق کرده بود: ای پسر کمبوجیه! ایزدان همچنان چشم بسوی تو دارند. پس در گرفتن انتقام از آستیاگ قاتل خود تردید مکن. اگر این امر فقط به او بستگی داشت٬ مدتها پیش تو مرده بودی! اما لطف ایزدان و نیز برکت اقدام من تو زنده ماندی. تصور می کنم تو باید از مدتها قبل اینها را دانسته باشی. باید این را نیز بدانیکه من بجای کشتن تو٬ در اینکه تورا بدست شبانی سپردم در اطاعت از شاه تعلل ورزیدم. اگر میخواهی بزودی بر امپراطوری آستیاگ حکومت کنی پارسها را بر انگیز و با آنها علیه مادها حرکت کن. چه من سردار سپاه باشم و چه کس دیگری اهمیتی ندارد٬ به هر صورت این تویی که سرانجام پیروز خواهد شد. مادها منتظر همین فرصتند تا آستیاگ را سرنگون کنند و به تو بپیوندند. اینجا همه چیز آماده است٬ پس بی درنگ اقدام کن.
کوروش با اعتماد بسپاهیان خود بویژه قبایل پارس یعنی مارسافی ها٬ ماسپی هاو پاسارگادها و با اطمینان از اینکه متحدی در اردوی مادها دارد٬ در فرستادن پیام گستاخانه و شورشگرانه برای پدر بزرگش تردید نکرد.

1 نظرات:

Anonymous گفت...

سخنرانی امیدعطایی فرد
‍پنجشنبه هفدهم امرداد ساعت ۱۸
تهران.ابتدای بلوار کشاورز.جنب سازمان انتقال خون.فرهنگسرای رسانه

ارسال یک نظر

با سپاس از توجه شما
۱- خواهشمندم نظرهایتان را به فارسی بنویسید
۲- برای نمایش درست آدرس وبلاگ‌تان، "//:http" را هم بنویسید
۳- با خبرنامه به ما بپیوندید